گفتگو درباره مهدى (ع)

مسجد صاحب الزمان گفتگو درباره مهدى (ع)

عبالجبار شراره‏
مترجم: مصطفى شفيعى‏
پس از اثبات مساله ولادت و وجود مبارك حضرت مهدى، عليه السلام، مطلب ديگرى درباره آن حضرت باقى مى ماند كه همان ادامه و استمرار وجود مبارك ايشان از زمان غيبت صغرى تا قطع نمايندگى و وقوع غيبت كبرى است كه خواننده گرامى و پژوهشگر جوينده حق، مطلوب خود را در اين زمينه در نوشته شهيد صدر، قدس سره، مى يابد. وى موضوع را بخوبى توضيح داده و به قدرى ادله عقلى و منطقى و علمى ذكر كرده است كه تشنگان را سيراب مى كند و همه اوهام و افسون شك آوران را از ذهنها مى زدايد.


شهيدصدر درباره روش موافقان متذكر اين نكته است كه آنان براى اثبات نظر خود از دو روش استفاده كرده اند:

1. روش روايى:

كسانى كه در گذشته و حال درباره حضرت «مهدى» مطلب نوشته اند بسيارند. برخى كتابى مستقل نگاشته و برخى يك فصل يا چند فصل كتاب خود را به آن اختصاص داده اند.
«عبدالمحسن عباد» در پژوهش خود در مجله «الجامعة الاسلامية» كه در مدينه منوره منتشر مى شود بيش از ده تن از مؤلفان بزرگ اهل سنت را در اين زمينه بر مى شمارد از جمله: «حافظ ابونعيم»، «سيوطى»، «حافظ ابن كثير»، «على متقى هندى» صاحب كتاب «كنزالعمال»، «ابن حجر مكى» در كتاب «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر»، «مريم بن يوسف حنبلى» در كتاب «فوائد الفكر فى ظهورالمهدى المنتظر»، «قاضى محمد ابن على شوكانى» در كتاب «التوضيح فى تواتر ماجاء فى المهدى المنتظر والدجال والمسيح» و ديگران.
همچنين درميان شيعيان دههاكتاب و رساله در گذشته و حال انتشار يافته است. از جمله كتابهاى جديد چنين است: «منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر» از «شيخ لطف الله صافى گلپايگانى»، «الزام الناصب فى اثبات الحجة الغائب» از شيخ على يزدى حائرى، «المهدى الموعود المنتظرعند علماءاهل السنة والامامية» از «شيخ نجم الدين عسكرى» از انتشارات موسسه امام مهدى- تهران و «الامام المهدى» از «على محمد على دخيل» چاپ بيروت، كه كتابى بسيار جالب است.

اين دسته از عالمان در برابر منكران بيشتربه ادله نقلى تكيه كرده و صحت احاديث مهدى را از طريق اهل سنت و شيعه، 1 اثبات كرده اند و همچنين تعدد طرق روايت و كثرت راويان از صحابه و تابعين و تابعين تابعين (از همه فرقه ها و مذاهب اسلامى) را يادآور شده اند.

«شيخ عبدالمحسن عباد» نقل كرده است كه راويان حديث مهدى از صحابه بيست وشش تن هستند. و در مقابل ائمه [اهل سنت‏] كه احاديث و روايات مهدى را آورده اند شمارشان به سى وهشت تن مى رسد كه نامهاى ايشان را ذكر مى كند و برخى از آنها اينانند: «ابوداود» در «سنن»، «ترمذى» در «جامع»، «نسائى» در «سنن»، «احمد» در «مسند»، «ابوبكر بن شيبه» در «المصنف»، «حافظ ابونعيم» در «حلية الاولياء» و در كتاب «المهدى»، «طبرانى» در «المعجم الكبير» و در «المعجم الاوسط»، «ابن عساكر» در تاريخ خود، «ابويعلى موصلى» در «مسند»، «ابن حرير» در «تهذيب الاثار»، «بيهقى» در «دلائل»، «ابن سعد» در «طبقات» و …

در اينجا مى خواهيم از «احمدامين» و كسانى كه از او تبعيت كرده اند بپرسيم آيا افرادى همانند اين ائمه كه از محدثان و راويان معتبر هستند و امت، ايشان را قبول دارد و در نقل اخبار صحيح به ايشان اعتماد هست،

تبانى بر نقل «اسطوره» داشته اند؟ چگونه ممكن است امت و علماى بزرگ و محققان و صاحبان صحاح و مسانيد، تا اين حد به «اسطوره» اهميت دهند؟!
اين گستاخى كه با ساده ترين قواعد ذوقى، منطقى، عملى و اخلاقى در تضاد است براى چيست؟
آيا اين وسوسه گريها نشان از هوسرانى ندارد و يا راه افتادن دنبال تحريكات وهابيان، نيست؟

علماى پيشين و حاضر همگى «تواتر» احاديث مهدى را اثبات كرده اند تا راه را براى شك آوران و توجيه گران ببندند مانند «شوكانى» (م 1250 ق) در رساله اش به نام «التوضيح فى تواتر ما جاء فى المهدى والدجال والمسيح» و «برزنجى» (م 1103 ق) در كتاب «الاشاعة لاشراط الساعة»، «شيخ عبدالمحسن عباد» در پژوهش خود درمجله «الجامعة الاسلامية» افراد ديگرى ذكر مى كند از جمله:
«حافظ آبرى سجزى» (م 363 ق)، «شيخ محمدسفارينى» (م 1188 ق) در كتاب خود «لوامع الانوار البهية» و «شيخ صديق حسن قنوچى» (م 1307 ق) وازمتاخران كه «تواتر» احاديث مهدى را نقل كرده اند، «شيخ محمدبن جعفر كتانى» (م 363 ق) است در كتاب «نظم المتناثرمن الحديث المتواتر».

علما افزون بر نقل روايات، به ادعاهاى مخالفان پرداخته و به اشكالات و خدشه هاى ايشان نسبت به روايات، جوابهاى محكم و متين داده اند. 2 بايد گفت مهم ترين پژوهشهاى جديد عبارتند از:
الف) پژوهشى از «عبدالمحسن عباد» 3- استاد دانشگاه و از علماى اهل سنت- اين اثر كه البته اشتباهاتى نيز دارد مباحث زير را مطرح كرده است:
1. به صورت گسترده نام صحابه اى كه احاديث حضرت مهدى را از رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، نقل كرده اند، گرد آورده و بيست و شش تن را نام مى برد.
2. اسامى ائمه اى كه احاديث مهدى را گرد آورده اند برشمرده و سى و هشت تن را ذكر مى كند.
3. نام علمايى كه تاليفى جداگانه درباره مهدى دارند آورده و ده تن را نام برده است.
4. نام برخى از علما كه تواتر احاديث مهدى را نقل كرده اند، آورده است.
5. رواياتى را كه اندك رابطه اى با مهدى دارد و در صحيح بخارى و صحيح مسلم آمده است ذكر مى كند.
6. برخى احاديث را كه در غير صحيحين (سنن و مسانيد) آمده است مى آورد.
7. نام علمايى را مى برد كه به احاديث مهدى استدلال كرده و به مفادآن پاى بندبوده اند. سپس به جنگ منكران احاديث مهدى و كسانى كه درباره آن حضرت شك مى ورزند همانند «ابن خلدون»، مى رود و اشكالات زيادى به او مى گيرد و ثابت مى كند كه وى آشنايى با اين مسائل نداشته است. از «شيخ احمد شاكر محقق» كه مسند «امام احمد حنبل» را بررسى كرده و احاديثش را تبيين كرده است، نقل مى كند كه گفته است: «ابن خلدون مساله اى را پى گيرى كرده كه درباره آن آگاهى نداشته و به ميدانى پاى نهاده كه مرد آن نبوده است و در فصلى كه درباره مهدى گشوده مرتكب اشتباهات فاحشى شده است …». و در نهايت [اين محقق‏] بدين جا رسيده كه «مهدى» حقيقتى است ثابت و غيرقابل شك.
ب) تحقيق دوم از پژوهشگر و محقق «ثامر عميدى» است، ايشان روشى راكه علماى بزرگ در اين مسير پيموده اند، به كار برده است و به صورت كامل و گسترده مساله را تحقيق كرده است.

اين پژوهشگر فاضل، توانسته است مطالب را دسته بندى كند و همه مسائل را ذكر نمايد، بخوبى توضيح دهد، بررسى كند و آنها را به صورت روش علمى صحيح درآورد.
اين پژوهش، صص 611- 171 جزء اول ارزشمند «دفاع عن الكافى» را دربرمى گيرد. اين كتاب از انتشارات «مركز الغدير للدراسات الاسلامية» در سال 1995 م است.

از مهم ترين چيزهايى كه با روش علمى بدان پرداخته است چنين است:
1. بررسى نظريه اعتقاد به مهدى. 4
2. رد سخنان ابن خلدون در تضعيف روايات مهدى، عليه السلام. 5
3. نقل بيش از پنجاه وهشت 6 مورد گواهى نسبت به صحت احاديث مهدى، عليه السلام، يا تواتر آن.
4. ذكر منكران ولادت مهدى، عليه السلام.
5. ذكر ادله فراوان و محكم و اعترافات از طرف اهل سنت از ابتداى قرن چهارم هجرى تا حال نسبت به ولادت حضرت مهدى، عليه السلام، و وجود شريفش. 7
6. و در آخر بحث جالب او درباره دروغ سرداب و ديگر دروغها. 8
اين دو كار پژوهشى نمونه هاى جديدى هستند از تحقيقاتى كه به روش گذشتگان عمل كرده اند و گرنه در اين مورد، دهها تحقيق از دانشمندان برجسته وجود دارد كه‏ در اين زمينه بسيار خوب كار كرده اند. 9

روش عقلى (روش شهيد صدر رحمة الله عليه)

شهيد صدر در بررسى مساله [امام‏] مهدى به مقدمات بديهى استدلال نكرده و به تتبع در كتابهاى تفسيرى و روايى نپرداخته است. همچنين در سند روايات كنكاش نكرده، بلكه روش ديگرى در پيش گرفته است. ايشان ابتدا اشكالات و سؤالاتى را كه در اين زمينه شده يا مى شود، مطرح كرده سپس با تكيه به دليل عقلى و داده هاى دانش و تمدن كنونى، به بررسى عميق و دقيق آن پرداخته است. سرفصلهاى اين روش چنين است:

الف) شهيد صدر براى بحث خود، زمينه روشنى را درباره مهدويت 10 و وجود ريشه هاى آن در ميراث دينى- انسانى، ترسيم مى كند، سپس به اصالت بخشيدن آن در تفكر اسلامى مى پردازدومى گويد مهدويت در ديدگاه اسلام يك آرزو و خيال نيست كه احساسات را به بازى بگيرد و مسكنى براى دردها و رنجهاى روحى او باشد- چنانكه برخى از پژوهشگران پنداشته اند- بلكه «مهدى، عجل الله» انسانى زنده است 11 كه با مردم زندگى مى كند و در درد و رنج ايشان شريك است و خود نيز همانند مردم، منتظر روز موعود است.

ب) قبول اين تصور اصيل، قدرى مشكل است و در اذهان مردم اشكالات و سؤالاتى را مطرح كرده كه آشكار و پنهان آن را به زبان مى آورند.

از اين رو شهيد صدر، رحمة الله عليه، با صراحت و روشنى اين اشكالات و پرسش ها را مطرح مى كند و سپس با روش خاص خود به جواب مى پردازد زيرا مى خواهد مساله را در جايگاه طبيعى خود قرار دهد البته در چارچوب تفكر اسلامى كه مبناى آن عقل، واقعيت و برهان است.

1. اولين پرسشى كه شهيد صدر مطرح مى كند اين است:
اگر «مهدى» انسانى زنده است كه در بيشتر از ده قرن هم عصر مردم گذشته بوده است و در آينده هم خواهد بود، اين عمر طولانى براى ايشان چطور ممكن شده است؟! چگونه ايشان از قوانين طبيعى كه بايد وى را پير كرده و درهم شكسته باشد، گريخته است؟! سپس از سؤالى به سؤال ديگر و از اشكالى به اشكال ديگر مى پردازد به گونه اى منطقى كه جواب قبلى، زمينه سؤال بعدى مى شود و همه مباحث و مضامين در ارتباط كامل هستند.

نسبت به اشكال اول دوباره چنين مطرح مى كند: آيا ممكن است يك انسان قرنهاى زيادى زندگى كند چنانكه درباره مهدى گفته مى شود كه بيش از هزار و اندى سال عمر كرده است؟ (اين شكل سؤال هيچ فرقى با قبلى ندارد)

براى پاسخ به اين پرسش در ابتدا توضيحى داده است براى اقسام امكان، اقسامى كه معروف است يا مى شود تصور كرد: (امكان عملى، امكان علمى، امكان منطقى يا فلسفى) و پس از آنكه مفاهيم آنها را روشن مى كند، سخن خود را چنين خلاصه مى كند: «اينكه عمر انسان به هزاران سال برسد از نظر منطق امكان دارد زيرا اين از نظر عقل مجرد، محال نيست» ولى فعلا امكان عملى نسبت به نوع انسان پيدا نشده و تلاشها به جايى نرسيده است.

اما امكان علمى، چيزى كه از جهت علمى مانع اين مساله باشد، يافت نمى شود زيرا همه تلاشهاى علمى بر اين است كه «امكان علمى» تبديل به «امكان عملى» شود و در همين مسير، كوشش بر اين است جلوى پيرى گرفته شود. پس از نظر منطق نمى شود مساله را انكار كرد و بعيد شمرد مگر از اين جهت كه «مهدى» بر علم پيشى گرفته باشد و در مورد شخص او، «امكان نظرى» تبديل به «امكان عملى» شده باشد يعنى قبل از اين كه علم در مرحله تكامل به فعليت برسد، كه البته اين نيز توجيه عقلانى براى انكار و استبعاد ندارد زيرا اين همانندآن كسى است كه مثلا دركشف داروى سرطان يا ديگر امراض، از علم پيشى گرفته باشد.

البته اين پيشى گرفتن- چنانكه شهيد صدر مى گويد- در طرح كلى اسلام كه جريان مهدى را ترسيم كرده است- در مواردى اتفاق افتاده و قرآن كريم نظاير آن را ضبط كرده است آنجا كه
قرآن به حقايق علمى مربوط به جهان و طبيعت اشاره‏ كرده و امروزه علم از آن پرده برداشته است و روشنتر اين كه قرآن نمونه هاى اين قضيه را ثبت كرده است چنانكه در مورد عمر نوح پيامبر گفته است:

«فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً» 12
نوح نهصد و پنجاه سال در ميان آنها بود.

شهيدصدر فرض ديگرى را طرح مى كند كه مبتنى بر فرض سابق است و آن اين است كه اگر آمديم و گفتيم قانون پيرى يك قانون قطعى است و طول عمر بيش از حد معمولى بنابر دليل «استقراء» خلاف قوانين طبيعت است جوابش اين است كه:

دراين صورت از قبيل «معجزه» است كه در تاريخ پيامبران و رسولان چيز تازه اى نبوده و از نظر يك مسلمان كه عقايد خود را از قرآن و سنت مى گيرد امرى غير عادى نيست. زيرا قانونى كه خيلى قطعى تر بوده تعطيل شده است. مانند داستان حضرت ابراهيم، عليه السلام، كه در آتش افكنده شد و آتش او را نسوزاند قرآن كريم مى فرمايد:

«قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ» 13
گفتيم اى آتش بر ابراهيم خنك و سلامت باش.

پس از اين، شهيدصدر توضيح مى دهد كه مساله معجزه به مفهوم دينى آن، اينك در پرتو علم جديد، بيش از گذشته قابل درك است و با استناد به نظريات فلسفى جديد به استدلال و بررسى آن مى پردازد.

2. شهيد صدر، رحمة الله عليه، پرسش ديگرى را مطرح مى كند: چرا تا اين حد اصرار بر مساله طول عمر مهدى است كه در نتيجه قوانين عمومى به خاطر آن تعطيل شود؟ چرا فرض ديگرى را قبول نكنيم كه مى گويد: رهبرى بشر در روز موعود ممكن است به شخصى واگذار شود كه آينده او را شكوفا سازد و فشارهاى آن عصر، وى را به ثمر رساند.

سپس شكل سؤال را به صورت ديگرى مطرح مى كند: فايده اين غيبت طولانى چيست؟ چه توجيهى دارد؟ ودر دنبال آن مى گويد: مردم نمى خواهند يك جواب غيبى بشنوند آنها خواستار يك توجيه اجتماعى براى مساله هستند، توجيهى در سايه حقايق عينى و محسوس براى ايجاد تحولى بزرگ.

براى پاسخ به اين پرسش، شهيد صدر، رحمة الله عليه، با سلاح شناخت از قوانين اجتماعى و مقتضيات تحولات اجتماعى، گام پيش مى نهدو با طرح يك سؤال، مقدمه اى براى جواب مى چيند. سؤال اين است:

آيا ممكن است ما اين عمر طولانى را براى آن پيشواى ذخيره شده، يك رمز موفقيت در ايجاد تحول مورد نظر بدانيم؟ و مى گويد: آرى، سپس ادله اى مى آورد كه مستند به فهم عميق از حركت تاريخ و نتايج تغيير كلى تمدن و پيشرفتهايى است كه انسان به اندازه درك و ديد و تمدنش در سايه آن رشد مى كند. سپس مساله را در پرتو رسالت اسلام و تحول مورد نظر آن، بررسى مى كند.

بدين سان شهيد صدر اين بحث را تبديل به يك بررسى جامعه شناختى مى كند كه بر نظريه هاى اصولى و مفاهيم اجتماعى متكى است.

3. شهيدصدر، رحمة الله عليه، سپس به مساله اى مهمتر در اين زمينه مى پردازد و آن «امامت زودرس» يا «فرايند به امامت رسيدن يك رهبر آرمانى» در فرضيه امامت از نظر شيعه دوازده امامى است.

مى گويد اين پديده (امامت زودرس) را عملا 14 امت تجربه كرده است كه مرتبه كامل آن در امام مهدى، عليه السلام، بوده و قبل از ايشان در امام جواد، عليه السلام، وجود داشته است.

اين پديده- همان طور كه ايشان، رحمة الله عليه، مى فرمايد- يك مفهوم حسى وعملى است كه مسلمانان آن را لمس كرده و در زندگى خود با امام آن را به دست آورده اندو هيچ پديده اى قويتر از تجربه يك امت نيست. 15

شهيد صدر، رحمة الله عليه، موارد زيادى از وقايع تاريخى به عنوان نمونه هايى مى آورد كه اين پديده را تاييد مى كنند. سپس نتيجه گيرى مى كند كه: «امامت زودرس» يك واقعيت است، خيال يا فرضيه صرف نيست و در قرآن كريم نمونه هايى براى آن وجود دارد مثلا راجع به حضرت يحيى، عليه السلام، قرآن مى فرمايد:

«و آتيناه الحكم صبيا» 16
واين چيزى است كه هيچ مسلمانى نمى تواند آن را انكار كند.

5. شهيد صدر در اينجا وارد بحث روايى مى شود و شبهه و اشكالى كه منكران و مخالفان قديم و جديد ايجاد كرده اندمطرح مى كند: «چگونه معتقد شويم كه مهدى الان وجود دارد؟ آيا چند روايت كه در لابه لاى كتابها از پيامبر اكرم، صلى الله عليه وآله، نقل شده است، كافى است كه ما را كاملا قانع كندكه امام دوازدهم وجود دارد؟ با توجه به اينكه اين فرض خيلى بعيد است و از آنچه ما به آن خو گرفته ايم‏ بيرون است، اصلا چگونه ممكن است ما اثبات كنيم از نظر تاريخى، مهدى واقعا وجود دارد وصرف فرض نيست كه شرايط خاص روحى روانى موجب آن گشته باشد؟

شهيد صدر اين پرسش را با همه شاخ و برگش مطرح مى كند. بعضى از جزئيات آن از اشكالاتى است كه افرادى مثل احمدامين و ديگر مخالفان 17 كه تحت تاثير روش غرب هستند در بررسى تاريخ اسلام و مسائل اسلامى، ايراد كرده اند.

شهيد صدر با توسل به منطق عقل و دليل عقلى به جواب اين سؤال مى پردازد. و هنگامى كه دليل روايى مى آورد، مى بينيم كه همراه با اسناد و واقعيات تاريخى است. حال ببينيم ايشان چه مى گويد: «انديشه مهدى، عليه السلام، به عنوان رهبرى كه براى رساندن جهان به وضعيتى برتر، انتظار كشيده مى شود در روايات رسول گرامى اسلام و بويژه در روايات امامان اهل بيت آمده است و به قدرى بدان تكيه شده كه جاى شكى باقى نمى گذارد. چهارصدحديث از طريق برادران اهل سنت از پيامبر شمارش شده است و مجموع روايات كه از طريق شيعه و سنى در اين زمينه آمده به بيش از شش هزار مى رسد. اين رقم- چنانكه شهيد صدر مى گويد- آمار بالايى است و هيچ يك از مسائل بديهى اسلام كه مورد قبول همه مسلمانان است، به اين اندازه روايت ندارد. 18

ج) شهيد صدر، در اين جا روش جديدى براى استدلال به كار مى برد. ايشان براى اين مساله كه انديشه مهدى در شخص خاصى متبلور مى شود كه امام دوازدهم باشد از روايات و بحثهاى روايى استفاده مى كند و آن را با شيوه اى جديد در اين راه به كار مى اندازد. وى در ابتدا توجيهاتى كه به نظرشان در اين زمينه قانع كننده است مطرح و آن را در دو دليل خلاصه مى كند و يكى را «دليل اسلامى» و ديگرى را «دليل علمى» مى نامد: «بادليل اسلامى وجود رهبر منتظر را اثبات مى كنيم و با دليل علمى برهان مى آوريم كه مهدى افسانه و خيالبافى نيست بلكه حقيقتى است كه با تجربه تاريخى، وجودش ثابت شده است»

دليل اسلامى‏
اين دليل راباتوجه به صدهاروايت كه از رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، و ائمه اهل بيت، عليهم السلام، وارد شده مورد توجه قرار مى دهد. اين روايت مشخص مى كند كه مهدى از اهل بيت است، ازفرزندان فاطمه، عليهاالسلام، است، از نسل حسين، عليه السلام، است نه حسن، عليه السلام، نهمين فرزند امام حسين، عليه السلام، است و اين كه خلفا دوازده تن هستند.

همه اين روايات آن انديشه كلى را محدود، ودر شخص دوازدهمين امام از امامان اهل بيت، عليهم السلام، خلاصه مى كند. سپس درباره اين روايات مى گويد: «اين روايات بسيارند و در سطح وسيعى منتشر گشته اند و از طريق ما هم وارد شده على رغم اين كه امامان، عليهم السلام، از طرح عمومى مساله، خوددارى مى كردند تا جان آن خلف صالح را از گزند حفظ كنند …»

در نظر شهيد صدر كثرت روايات كه رقم بزرگى را از نظر شماره تشكيل مى دهد- يعنى به حد تواتر مى رسد چنانكه برخى از علماء نقل كرده اند- اساس قبولى آن، صرفا فراوانى روايات نيست آنگونه كه در ميان محافل علمى حديثى جاافتاده است بلكه افزون بر آن، قرائن و شواهدى است كه خود دليل بر صحت آنها است.

پى نوشت‏ها
__________________________________________________
(1). رك: العباد، عبدالمحسن، مجلة الجامعة الاسلامية، س 1، ش 3، 1969 م، با عنوان «عقيدة اهل السنة ولا اثر فى المهدى المنتظر»، صافى گلپايگانى، لطف الله، منتخب الاثر.
(2). براى جواب اشكالات آنها ر. ك: العميدى، ثامر، دفاع عن الكافى، ج 1، ص 205.
(3). قبلا به عنوان بحث و مرجع آن اشاره شد.
(4). العميدى، ثامر، همان، صص 171 به بعد.
(5). همان، ص 205.
(6). همان، ص 343.
(7). همان، ص 535.
(8). همان، ص 593.
(9). به پژوهش آقاى عبدالمحسن عباد و همچنين به بحث آقاى جلالى و دخيل كه قبلا اشاره شد مراجعه كنيد.
(10). ان شاءالله در شماره هاى آينده به اين مباحث خواهيم گرفت.
(11). ان شاءالله در شماره هاى آينده به اين مباحث خواهيم گرفت.
(12). سوره عنكبوت (29)، آيه 14.
(13). سوره انبياء (31)، آيه 69.
(14). ر. ك: شيخ مفيد، الارشاد، صص 319 به بعد، ابن حجر، الصواعق المعرفة، صص 224- 223.
(15). ر. ك: ابن حجر، همان.
(16). سوره مريم (19)، آيه 12.
(17). قبلا به عده اى از آنان اشاره كرديم.
(18). در آينده به اين مبحث اشاره خواهيم داشت.